سهراب سپهری
نویسنده: نسیم(چهارشنبه 85/10/13 ساعت 11:49 صبح)
پیغام ماهی ها
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در اب
اب در حوض نبود
ماهیان می گفتند هیچ تقصیر درختان نیست ظهر دم کرده ی تابستان بود
پسر روشن اب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید امد و او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن اب
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولی ان نور درشت عکس ان میخک قرمز در اب
که اگر باد می امد دل او پشت چین های تغافل می زد
چشم ما بود روزنی بود به اغراق بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی اب است.
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.
(سپهری)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ